میقات

زمان و مکانی برای برایِ او بودن ...

میقات

زمان و مکانی برای برایِ او بودن ...

۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

شاید راهنمایی بودم، دقیق یادم نیست! مثل این چالش های وبلاگی ای که راه میندازن دوستان، منم افتاده بودم تو یک چالش خنده دار. این چالش اینطور بود که مثلا نشسته بودم سر درس یا مثلا سر سفره، من یک دفعه به ذهنم می رسید که میشه فلان چیز رو اختراع کرد با فلان کاربرد. بعد چند ساعت بعد یا چند روز بعد یکهو گوینده خبر تلویزیون میومد می گفت مخترعین فلان کشور موفق به اختراع فلان دستگاه شده اند. در اینجا اول من اخم میکردم و میرفتم تو فاز غر زدن که من قبول ندارم چرا زودتر از من اختراعش کردید و بعد خانواده می زدند زیر خنده که حالا چیز برای اختراع کردن زیاده غصه نخور.

این فلان ، فلان هایی که نوشتم عمق تاثیر گذر زمان رو نشون میده چون به واقع مدت ها بود فراموشش کرده بودم. تا مدتی قبل که بعد صحبت هایی با آقای بابا و مامان خانم، به ذهنم رسید که واقعا چی میشد اگه خاطرات هم مثل خیلی از صفات و بیماری ها، قابلیت انتقال از راه وراثت یا ژنوم رو داشتند. واقعا شلم شوربایی میشدا!

امروز وبلاگ یکی از خواننده ها رو نگاه میکردم که رسیدم به +این مطلب . امیدوارم دانشمندان و محققین گرامی این یکی ایده رو دیگه حقیقتا بی خیال بشن.


#برای بنده همون خلاصه ش کافی بود برام حقیقتا! با تشکر


سنجاقـ ـَک:

روباه است دیگر!

آدم باید خودش حواسش جمع باشد.


نیمه شب فردا نوشت:

انتشار این مطلب با یک روز تاخیر انجام شد چون جناب بیان عکس رو بارگذاری نمیکرد.

  • فاطمه غلامی

«سلام

یادت افتادم

دلم هواتو کرد

هر جا هستی سلامت و شاد باشی ان شاالله»


پیام بالا رو ارسال کردم برای 22 نفر از دوستان. از دختر همسایه کوچه بغلی گرفته تا همکلاسی یکی از دوره های دانشجویی ساکن 8000 کیلومتر اون طرف تر. هر چند 10 نفر جوابی ندادند ولی پاسخ های 12 نفر دیگه فوق العاده حال خوب کن بود. مخصوصا اونی که جواب داد: پسرم برات سلام میرسونه خاله :)


#حاجی پناهیان میگفت هر وقت خواستید ناراحت بشید اول ببینید اصلا حق ناراحت شدن دارید یا نه.

#دلگیر بودم از خبر نگرفتنشون ولی مجددا دلم گفت شاید همونقدر که سر من شلوغه، اونها هم درگیر زندگی باشند.


سنجاقـ ـَک:

حرف‌های ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود! 

*قیصر امین ‌پور
  • فاطمه غلامی
اسامة بن زید
عبدالله بن حنظله
ابراهیم بن مالک اشتر
هر سه فرزند شهید بودند
و هر سه امام زمان شان را تنها نهادند ...

#رونوشت به آقایان ابن الشهدا در مجلس
#اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

سنجاقـ ـَک:



صلوات خاصه

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز

دل شهزادهء روم، آینهء دلبری‌ات
تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ات 

پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم

   حج نرفتی تو، ولی قبلهء حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی 

کعبه، یک چاردهم، بی‌تو صفا کم دارد
بی‌تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد

  ماه زیبا! حسنِ دوم زهرا! برخیز
مهدی‌ات دل نگرانت شده، بابا! برخیز

 باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر

 روی زانو بنشان آینهء طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را

 غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
 به رقیه قسم، آقا! که یتیمی سخت است  

شاعر: قاسم صرافان
  • فاطمه غلامی
یوسف همیشه به مردها می گوید شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید ... (سووشون)

#کدام یوسفی گفته خرمن خاطراتم را امشب اینطور شلخته درو کنند؟


سنجاقـ ـَک:
دلم برای سحرهای سرد حبیب اللهی تنگ شده ...
دلم برای دانشگاه و دانشجویی تنگ شده ...
دلم برای سلاحم تنگ شده ...
دلم برای دلم تنگ شده ...

  • فاطمه غلامی

سریال کره ای میدیدیم.

تمام حواسم به زیرنویس بود که قسمت 49 ام رویای فرمانروای بزرگ رو نشون میداد و اینکه چند قسمت به آخرش مونده.

مادر بی مقدمه گفت: مهاجرانی و بقیه شون از بیدام هم کمتر بودن.

ی نگاه به مادر کردم، ی نگاه به خواهر و بعد ی نگاه به تلویزیون.

بیدام، فرمانده شکست خورده شورشی علیه فرمانروای شیلا، به فرستاده دشمن که بهش وعده داده بود اگر به بکجه پناه بیاره بعد از حمله به شیلا و شکست فرمانروا، اون رو فرمانروای شیلا میکنن جواب رد داد و رفت تا آخر جنگید و کشته شد.

یاد جواب استاد عباسی، چند ماه قبل تو دانشگاه مازندران به اون دانشجو افتادم که نمی تونست خیانت های این جماعت رو باور کنه: همین حرفهایی که امروز به شما گفتیم، یک روز به اون آقایون هم گفتیم. گوش نکردند و امروز تو bbc و voa نوکر دشمن شدند. امیدوارم فردا شما جای اونها نباشید.


#سریال کره ای میدیدیم ...


سنجاقـ ـَک:

-دایی شهید، شهید انقلابه؛ عموی شهید، شهید جنگه. خود شهید هم که در سوریه به شهادت رسید؛ دعا کنین که بچه‌هامون برن قدس رو آزاد کنن.

 -«دعای مجاهدت میکنم براشون«.

+ روایت دیدار با ستاره ها - اول آذر 95

  • فاطمه غلامی

بچه که بودم فکر میکردم منظورش اینه که کمتر حرف بزنید که دفعه بعد حرفی برای گفتن داشته باشید.

بزرگتر شدم و دستم که به فضای مجازی رسید، نظرم تغییر کرد. فکر کردم شاید منظورش چیزی مشابه همون جمله ادبی باشه که هر بار از قول یک نفر نقلش میکنند. همون جمله که میگه ارزش آدم به حرف هایی هست که برای نگفتن داره.

امروز وقتی سر سفره صبحانه نشسته بودم و صداش رو میشنیدم، به نظرم رسید هیچ چیزی بهتر از «همه پل های پشت سرت رو خراب نکن» معناش نمیکنه.

خدا میدونه! شاید چند وقت دیگه نکته مهم تری پشتش پیدا کردم!


#مادر از قول مادرجون خدا بیامرز میگفت «ایته نزده حرف بنه»، یعنی یک حرف نگفته باقی بذار.

#الان توانایی بالقوه اپوزیسیون شدن و فمنیست شدن در حد اعلای مرد ستیزی رو توامان در خودم میبینم. یک چیزی تو مایه های اون برنامه هه که آخرش بهمون گفتن اصلاح طلب. خدا کنه بالفعل نشه که حقیقتا دیگه جایی برای بالفعل کردنش ندارم فعلا.

سنجاقـ ـَک:

علی مطهری -نائب رییس مجلس- امروز در دانشگاه شریف در مورد تمدید ده ساله تحریم‌های امریکا علیه ایران: همه ما آمریکا را می‌شناسیم و به او اعتماد نکردیم. ما نباید در دام ترامپ بیافتیم. آنها می‌خواهند ایران خودش برجام را نقض کند.  همین یعنی برجام به نفع ایران بوده که اینها به دنبال نقض آن هستند. یعنی آمریکا برجام را موجب قدرت یافتن ایران می‌داند. اینها به دنبال این هستند که کاری کنند ایران برجام را نقض کند. ما باید صبر کنیم اگر بناست نقض شود باید از سوی آمریکا باشد. اگر اینگونه شود به ضرر آمریکایی‌هاست. اگر نقض آنها موجب نقض ما شود اتمام حجت از سوی ایران است. ما حسن نیتمان  را نشان دادیم و نباید احساسی شویم و کاری کنیم که موجب استفاده انها شود.


جناب مطهری که هیچ، اونایی که بهش رای دادند هم به کنار، عمق استدلال هم که جای خود، نقص و نقض برجام هم به درک، من دلم برای ترامپ میسوزه که با اینکه دیگه چیزی برای نقض و پاره کردن به دستش نمیرسه، باز این جماعت دارن مثل لولوی خرابکار همه چیز رو سرش میشکنند.

داداش! تمدید تحریم تو همین دولت اوباما جونتون قانون شد، تصویب شد و تمام.

  • فاطمه غلامی

از بس این چند روز برای از درس گرفته تا مسائل روزمره زندگی حرص خوردم، حس میکنم معده م داره سوراخ میشه. دارو هم تاثیر چندانی نداشت.

#به شدت محتاج دعام

  • فاطمه غلامی
میگفت: بارون بود و زمین خیس. از در که بیرون اومدیم شروع کرد بالا پایین پریدن و دویدن. هر چی بهش گفتم درست راه برو، اینطوری ندو میفتی گوش نکرد. آخرش در ی لحظه سرخورد و افتاد. بلندش کردم و بردمش سمت ماشین. سوار شدیم. برگشتم عقب دیدم ساکت نشسته و سرش پایینه. گفتم دیدی گفتم ندو میفتی، حالا خوبه لباست گلی شده؟ سرشو بالا کرد و گفت اصلا خوب کردم لباس خودم بود.

#دیشب سنای آمریکا هم تمدید تحریم‌های 10 ساله رو تصویب کرد.
#پیراهن برجام و شلوار دولت تدبیر همچنان جا برای گلی شدن داره.


سنجاقـ ـَک:
مهمتر از مفاد برجام «تجربه برجام» است ... آمریکایی‌ها که قبل از برجام می‌گفتند می‌خواهیم تحریم‌های فلج کننده علیه ایران وضع کنیم، پس از برجام تا به امروز 73 طرح و بیانیه علیه ایران به کنگره ارایه داده‌اند! اینها واقعیات پسابرجام است و کسانی که می‌گویند سیاست خارجی عرصه واقع‌نگری است باید این واقعیات را ببینند زیرا اینها واقعیت‌های سیاست خارجی آمریکاست.
دکتر سعید جلیلی - ۲۴ آبان ۱۳۹۵ - دانشگاه کردستان
+
  • فاطمه غلامی
اومد جلوی من و زهرا ایستاد و گفت: شما چرا زیادتر نمیاید خونه ما؟!

خاله بر عکس مامان شاغل بود و برای اینکه زیاد تو زحمت نیفته، در عوض هر چند بار که اونا میومدن، ما میرفتیم خونه شون.

یادم نیست چی بهش گفتم که دستش رو زد به کمرش و گفت: خب اگه مامانتون شما رو نیاورد گریه کنید، اینطوری اینطوری - اجرای عملی حالت- پاتون رو بکوبید زمین، لجبازی کنید تا راضی بشه.

خنده مون گرفته بود. مامان ی اخم الکی بهش کرد و گفت: چشمم روشن! آفرین! بچه های من لجبازی بلد نیستند.

چند سال قبل بود؟!

یادم نیست! شاید خیلی دور، شاید نه خیلی دور.

کاش قدر دخترخاله نیم وجبیم برای رسیدن به در خونه ت لجاجت و سماجت به خرج میدادم خدا ...


#باز با گلایه، با طلبکاری، با سوال، زدم زیر گریه ...
#
باز هم دیر یادم اومد «دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من»
#
تا مسلمان شدنم، راه چه بسیار مانده ...


سنجاقـ ـَک:

«و ما نزلت برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛ هر وقت مسأله مهمّی برای پیامبر پیش می آمد، پیامبر او را صدا می کرد و جلو می انداخت؛ به خاطر این که به او اعتماد داشت و می دانست که اوّلاً خوب عمل می کند؛ ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد؛ ثالثاً آماده مجاهدت در راه خداست. مثلاً در «لیلة المبیت» - آن شبی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه آمد - یک نفر باید آن‌جا در آن رختخواب می خوابید. پیامبر علی را جلو انداخت. در جنگ ها، امیرالمؤمنین را جلو می فرستاد. در کارهای مهم - هر مسأله اساسی و مهمّی که پیش می آمد - علی را جلو می انداخت: «ثقة به»؛ چون اطمینان داشت و می دانست که او برنمی گردد؛ نمی لرزد و خوب عمل خواهد کرد. ببینید؛ صحبتِ این نیست که امثال بنده - آدم های حقیر و ضعیف - ادّعا کنیم که می خواهیم این‌ طوری عمل کنیم؛ نه. صحبتِ این است که ما باید در این جهت حرکت کنیم. انسانِ مسلمانِ پیروِ علی، خطّش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. +بیانات آقا - ۱۳۷۸/۱۰/۱۰


سلام ماه ربیع الاول

سلام مادر محرم

مادر محرم، مادر محرم، چقدر به تو می آید این لقب. درست مثل ام ابیها به حضرت مادر.

سلام مادر محرم، سلام ماه اشک های نهان، سلام ماه انقلاب فاطمه زهرا (س).

خوش آمدی و چه آمدنی که از تقارن طوفانی این اولین نیمه شبت هنوز سال ها و سال ها و سال ها ست که روزگاران بر خود می لرزند.

می شنوی زمزمه ارض و سماء را که یا علی (ع) گویان به استقبالت آمده اند در این لیلة المبیت ، در این لیلة الدفن، در این تقارن طوفانی ...

  • فاطمه غلامی

عصر مداحی گوش می دادم که پیام داد:


از کرامات شما

قاتل تان

در خانه تان

پناه می گیرد ...


روضه ای شد و دلی لرزید و اشکی ریخت ...


#اما حالا انگار اجرش از کفم رفت، فقط با یک جمله ناصواب.


قاصد ـَک:

متشکر از جناب صفایی نژاد

بابت معرفی این مطلب: +ضایع شدن عمل در آینده

  • فاطمه غلامی