به بعضی چیزها فکر میکنیم تا به بعضی چیزها فکر نکنیم
درباره بعضی چیزها صحبت میکنیم تا از بعضی چیزها صحبت نکنیم
#و چقدر سخته پنهان کردن درد با درد
- ۰ نظر
- ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۷
یک ساعت دیگر دعوتیم مجلس شعله زرد نذری. ناسلامتی روز عید هست! پدر رفته نماز جمعه و خواهر مشغول غر زدن که «نمیشد نیمه شعبان ی روزی غیر جمعه می افتاد» و مادر که زیر لب می گوید «مگه هر چند سال یکبار این اتفاق می افته، خیر و برکت داره این تقارن». من اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشد. بلکه بیشتر حتی. می ترسم.حتی روز میلاد شما هم می ترسم. من میترسم از این جمع شدن جمیع اشرار عالم پشت سر یک نفر. من میترسم از تکرار تاریخ ...
#لعنت به هر چه بالای شهر
#لعنت به هر چه خاطرات بالای شهر
#لعنت به هر چه ...
بارون میباره. از اون بارون های قشنگ اردیبهشتی با چاشنی رعد و برق که دلم رو میبره. هنوز باورم نشده و چمدونی که بر خلاف تمام سفرهام تا الان بسته نشده، خودش گواه این باور نکردنه. هنوز باورم نمیشه فردا ان شاءالله نمازم رو تو حریم آقا قامت میبندم. چقدر زود واسطه اجابت دعای دل بی صبرم شدید. ای به فدای روح و دل پاک تون، ای به فدای مظلومیت تون، ای به فدای اون سربند های یا زینب تون. من و روز میلاد عباس بن علی علیه السلام و حریم ثامن الحجج و جامعه کبیره ... شکرا لله حمدا لله.