171 نیمه شب تا فردا
چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ
بعد از گم کردنای متوالی خودکارم در محدوده دو متری دفتر و کتاب هام و بعد از کلی گشتن، بالاخره منصرف شدم از با خودکار نوشتن و رفتم سراغ قوطی مدادرنگی های قدیمی بلکه ی تمایزی وسط خط مشکی کتاب و علامت گذاری قبلیم با مداد پیدا بشه و کمی به چشم بیاد. باز کردن قوطی همان و چشمک زدن خودکار جان همان. نامهربان رفته بود تو قوطی قایم شده بود حالا داشت چشمک میزد که من اینجام منو بردار. ی نگاه چپی بهش کردم که یعنی "وقتی لازمت داشتم پیدات نبود ، پاشو برو اونور دیگه نبینمت ". ولی واقعیتش اینه که بعد بیست و اندی سال هنوز مدادرنگی که میبینم دست و دلم میلرزه. برای همین به جای خودکار آبی کلا با مداد رنگی آبی درس رو پیش بردم. درسم که تموم شد اومدم یکم کتاب و جزوه هام رو مرتب کنم، مداد رنگی ها رو که جمع میکردم چشمم خورد به مارک روش: " DINOSAUR 2003 " ...
اگه تاریخ نداشت هم مهم نبود چون دقیقا یادم بود اول راهنمایی خریدمش. زنگ های هنر، طرح های وسط دفتر پرورشی، روزنامه دیواری، بعدش هم سر رسم های ریاضی یارم بودند. تازه بعد از من همین مراحل رو همراه با آبجی هم طی کرد و نذاشت جز برای رنگ زردی که همیشه خدا اولین رنگی بود که تمومش میکردم، سراغ جعبه مدادرنگی ای که سال دوم راهنمایی مدرسه بابت جایزه مقاله ارسالی برای سازمان محیط زیست بهم دادند بریم.
یعنی خدا میدونه الان که یادم افتاد ی جعبه مداد رنگی دیگه تو خونه داریم چه ذوقی کردم. یادم رفته بود به کلی! سال سوم دانشگاه بودم . با فاطمه برمیگشتیم که گفت بیا بریم این لوازم تحریری. رفتیم و چند تا بسته مداد رنگی قیمت کرد. پرسیدم مداد رنگی برا خواهرزاده ت میخوای؟ گفت "نه آبجیم رشته فنی قبول شده این ترم رسم با مدادرنگی داره، خواهرزاده م هم مداداش رو نمیده، مجبورم دوباره بخرم". از فروشنده تشکر کردم و دستشو کشیدم اومدیم بیرون. گفتم خل شدی دختر برای ی ترم میخوای مداد رنگی بخری اونم با این قیمت! ی جعبه مدادرنگی خونه هست بچه هم نداریم نقاشی بکشه (یعنی داریم ولی بچه نیستن که گودزیلان، به کمتر از موبایل و تبلت راضی نمیشن. نقاشی رو هم با نرم افزار میکشن!) میارم ببر برا خواهرت، آخر ترم برام بیار ،اگر هم که تموم شدن فدای سرش. وقتی آخر ترم برام آوردش باز هم مثل الان ذوق کردم. ی بنده خدایی میگفت فلانی خیلی کم توقعه ، ی بسته آدامس براش بخری کلی براش ارزش داره و خوشحال میشه. طفلک نبود ببینه ما مدادرنگی خودمون رو میبینیم هم ذوق میکنیم. اگه برامون بخرن که دیگه خدا میدونه!
#چه کنم خب؟! من مدادرنگی دوست .
#حس میکنم قبلا از این عشق گفته بودم!
#سنجاقـ ـَک :اگه تاریخ نداشت هم مهم نبود چون دقیقا یادم بود اول راهنمایی خریدمش. زنگ های هنر، طرح های وسط دفتر پرورشی، روزنامه دیواری، بعدش هم سر رسم های ریاضی یارم بودند. تازه بعد از من همین مراحل رو همراه با آبجی هم طی کرد و نذاشت جز برای رنگ زردی که همیشه خدا اولین رنگی بود که تمومش میکردم، سراغ جعبه مدادرنگی ای که سال دوم راهنمایی مدرسه بابت جایزه مقاله ارسالی برای سازمان محیط زیست بهم دادند بریم.
یعنی خدا میدونه الان که یادم افتاد ی جعبه مداد رنگی دیگه تو خونه داریم چه ذوقی کردم. یادم رفته بود به کلی! سال سوم دانشگاه بودم . با فاطمه برمیگشتیم که گفت بیا بریم این لوازم تحریری. رفتیم و چند تا بسته مداد رنگی قیمت کرد. پرسیدم مداد رنگی برا خواهرزاده ت میخوای؟ گفت "نه آبجیم رشته فنی قبول شده این ترم رسم با مدادرنگی داره، خواهرزاده م هم مداداش رو نمیده، مجبورم دوباره بخرم". از فروشنده تشکر کردم و دستشو کشیدم اومدیم بیرون. گفتم خل شدی دختر برای ی ترم میخوای مداد رنگی بخری اونم با این قیمت! ی جعبه مدادرنگی خونه هست بچه هم نداریم نقاشی بکشه (یعنی داریم ولی بچه نیستن که گودزیلان، به کمتر از موبایل و تبلت راضی نمیشن. نقاشی رو هم با نرم افزار میکشن!) میارم ببر برا خواهرت، آخر ترم برام بیار ،اگر هم که تموم شدن فدای سرش. وقتی آخر ترم برام آوردش باز هم مثل الان ذوق کردم. ی بنده خدایی میگفت فلانی خیلی کم توقعه ، ی بسته آدامس براش بخری کلی براش ارزش داره و خوشحال میشه. طفلک نبود ببینه ما مدادرنگی خودمون رو میبینیم هم ذوق میکنیم. اگه برامون بخرن که دیگه خدا میدونه!
#چه کنم خب؟! من مدادرنگی دوست .
#حس میکنم قبلا از این عشق گفته بودم!
قد و بالای مدادرنگی ها و خاطراتشون منو یاد +پوسترهای سرطان مصرف(اینجا) انداخت . بلایی که داریم اول سر خودمون و بعد سر دنیا میاریم ترسناکه. خیلی ترسناک ...
- ۹۵/۰۸/۱۹
می شود! اصلا چرا نشود؟!