149 نیمه شب تا فردا
خاله بر عکس مامان شاغل بود و برای اینکه زیاد تو زحمت نیفته، در عوض هر چند بار که اونا میومدن، ما میرفتیم خونه شون.
یادم نیست چی بهش گفتم که دستش رو زد به کمرش و گفت: خب اگه مامانتون شما رو نیاورد گریه کنید، اینطوری اینطوری - اجرای عملی حالت- پاتون رو بکوبید زمین، لجبازی کنید تا راضی بشه.
خنده مون گرفته بود. مامان ی اخم الکی بهش کرد و گفت: چشمم روشن! آفرین! بچه های من لجبازی بلد نیستند.
چند سال قبل بود؟!
یادم نیست! شاید خیلی دور، شاید نه خیلی دور.
کاش قدر دخترخاله نیم وجبیم برای رسیدن به در خونه ت لجاجت و سماجت به خرج میدادم خدا ...
#باز هم دیر یادم اومد «دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من»
#تا مسلمان شدنم، راه چه بسیار مانده ...
سنجاقـ ـَک:
سلام ماه ربیع الاول
سلام مادر محرم
مادر محرم، مادر محرم، چقدر به تو می آید این لقب. درست مثل ام ابیها به حضرت مادر.
سلام مادر محرم، سلام ماه اشک های نهان، سلام ماه انقلاب فاطمه زهرا (س).
خوش آمدی و چه آمدنی که از تقارن طوفانی این اولین نیمه شبت هنوز سال ها و سال ها و سال ها ست که روزگاران بر خود می لرزند.
می شنوی زمزمه ارض و سماء را که یا علی (ع) گویان به استقبالت آمده اند در این لیلة المبیت ، در این لیلة الدفن، در این تقارن طوفانی ...
- ۹۵/۰۹/۱۱