125 نیمه شب تا فردا
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ
همین طور زیر پتو بلرزی و حواست بره پی پاهات که انگار دو تا تکه یخن توی جوراب، پی مچ دست هات که گویا دارن جدا میشن، پی گوشهات که باز کیپ شدن مثل توی تونل، و پی قلبت که باز ضربانش رفته بالای نمیدونی چند.
همین طور بلرزی و فکر کنی که آخرین بار که اینطوری شدی کی بود، اولین بارش کی بود، اصلا قرار هست تموم بشه، و اگر قرار به تمام شدن باشه اصلا تو راضی هستی، دلت میاد به اونطور تموم شدن.
همینطور بلرزی و ندونی چند دقیقه، چند ساعت گذشته. دست ببری سمت گوشی و همینطور که به ساعت نگاه میکنی ی پیام برسه. پیام رو باز کنی و وقتی به خودت بیای ببینی نه تنها دیگه نمیلرزی بلکه ریز میخندی.
خب چکار کنم.
وقتی اسم احمد باطبی رو جزو نویسندگان نامه به ترامپ دیدم که درخواست افزایش تحریم ها و محدود کردن قدرت نظامی ایران رو کردند، یاد اون پیرهن عثمانی که سال 78 دست گرفته بود افتادم. همونی که بعدا اعتراف کرد با خون مرغ خونیش کرده بود. واقعا طفلک مرغه!
#انصافا دلم براشونم میسوزه. آدم به این حد از پستی برسه!
#قبلا جاهای دیگه خواننده مسیحی داشتم اما اینجا رو نمیدونم. میلاد حضرت مسیح علیه السلام بر همگی مبارک، اگر خواننده مسیحی داریم بر اونها هم ویژه تر مبارک به خاطر شروع سال نو.
سنجاقـ ـَک:
دو روز پیش وقتی در جواب راننده تاکسی که شروع کرده بود به بد و بی راه گفتن به عرب ها، از عملیات مرصاد گفتم از حمله منافقین ایرانی به ایران و شهدای عراقی تیپ بدر ایران، اصلا یادم نبود این روزها سالروز عملیات کربلای 4 هست.
حالا که یادم آمده، از خین و ام الرصاص و منافقین و کربلای چهار و آواکس های آمریکایی و کربلای پنج و دریاچه ماهی و شلمچه و افسران فرانسوی و ... همه چیز یکهو با هم یادم آمده. اینها که یادت می آید تازه میفهمی دردهای امروزت اصلا درد نیستند.
همین طور بلرزی و فکر کنی که آخرین بار که اینطوری شدی کی بود، اولین بارش کی بود، اصلا قرار هست تموم بشه، و اگر قرار به تمام شدن باشه اصلا تو راضی هستی، دلت میاد به اونطور تموم شدن.
همینطور بلرزی و ندونی چند دقیقه، چند ساعت گذشته. دست ببری سمت گوشی و همینطور که به ساعت نگاه میکنی ی پیام برسه. پیام رو باز کنی و وقتی به خودت بیای ببینی نه تنها دیگه نمیلرزی بلکه ریز میخندی.
خب چکار کنم.
وقتی اسم احمد باطبی رو جزو نویسندگان نامه به ترامپ دیدم که درخواست افزایش تحریم ها و محدود کردن قدرت نظامی ایران رو کردند، یاد اون پیرهن عثمانی که سال 78 دست گرفته بود افتادم. همونی که بعدا اعتراف کرد با خون مرغ خونیش کرده بود. واقعا طفلک مرغه!
#انصافا دلم براشونم میسوزه. آدم به این حد از پستی برسه!
#قبلا جاهای دیگه خواننده مسیحی داشتم اما اینجا رو نمیدونم. میلاد حضرت مسیح علیه السلام بر همگی مبارک، اگر خواننده مسیحی داریم بر اونها هم ویژه تر مبارک به خاطر شروع سال نو.
سنجاقـ ـَک:
دو روز پیش وقتی در جواب راننده تاکسی که شروع کرده بود به بد و بی راه گفتن به عرب ها، از عملیات مرصاد گفتم از حمله منافقین ایرانی به ایران و شهدای عراقی تیپ بدر ایران، اصلا یادم نبود این روزها سالروز عملیات کربلای 4 هست.
حالا که یادم آمده، از خین و ام الرصاص و منافقین و کربلای چهار و آواکس های آمریکایی و کربلای پنج و دریاچه ماهی و شلمچه و افسران فرانسوی و ... همه چیز یکهو با هم یادم آمده. اینها که یادت می آید تازه میفهمی دردهای امروزت اصلا درد نیستند.
- ۹۵/۱۰/۰۵