میقات

زمان و مکانی برای برایِ او بودن ...

میقات

زمان و مکانی برای برایِ او بودن ...

همه انگشتای دست چپم رو با هویه سوزوندم و ایضا همه انگشتای دست راستم رو با چسب حرارتی. هویه رو اولین بار بود دست میگرفتم، چسب حرارتی هم چون عجله داشتم برم خرید داغ داغ اضافه هاش رو میگرفتم. اون وسط مامان خانم هم به ازای هر اوف گفتن من میفرمودند «ایراد نداره در عوض یاد میگیری». آبجی جان هم در راستای همدردی میگفت «مثل مدینه شدی که همه انگشتاشو برید».

#یه مگه کوری خاصی تو کلامش بود اصلا. زین پس یادم باشه قدر «مگه عاشقی؟!» های مامان خانم رو بیشتر بدونم!
#دفترچه انتخاب رشته اومد. نمیشد اول نتیجه آزمون رو اعلام کنن ما خیالمون راحت بشه که از آخر اول شدیم و تمام :/
  • فاطمه غلامی
کار حجمی سفارشات که به اتمام رسید گذاشتمشون کنار. باید فردا برم برای تزئیناتشون وسیله بگیرم. یکم تو سایت آقا گشتم و سری به سخنرانی هایی که از دست دادم یا نصفه نیمه گوش کردم زدم. بیشتر غمم گرفت. بعضی وقتها عجیب به ماهان غبطه میخورم که هنوز نایی برای نوشتن داره، و صد البته بیشتر از غبطه غصه میخورم برای دردهاش که هر روز و هر روز بزرگتر میشن. میرم تو پوشه برنامه ها. خلاصه چهار سال خاطرات دانشجویی رو جا دادم داخلش و عین ... عین چی رو واقعا نمیدونم! مجنونم! دیوونه م! مریضم! نمیدونم. عین همین حالا که حالم حال سرک کشیدنه، حالِ برای صدمین بار مرور کردنه. حالِ چراغ چشمک زنِ دوربینه که خودش رو خفه میکنه با اخطار Low Battery .


#اهواز. سه راهی خرمشهر. معراج شهدا. اسفند 1393

  • فاطمه غلامی
+دختر عموی بچه م واسه اول مهر کیف و دفتر مداد خریده بود. دخترم گفت مامان برای منم میخری. دیدم دلش خواسته بردمش بازار از هرچی یکی براش خریدم. یدونه دفتر یدونه مداد و پاکن و تراش.

اینا رو به مامان گفته بود. از صبح به این فکر میکنم چه خوب که خاطره این خرید رو برای بچه گذاشت.

#مقدور بود فاتحه ای بخوانید برای مادری که اول مهر بچه ش رو ندید و رفت...
  • فاطمه غلامی

ی عده هم هستند که هنوز دعای سحر اول ماه مبارک رو نخونده دارن ربنای شجریان رو برای دم افطار میفرستن. 

غبطه میخورم به اینکه کاش ی ذره از همت هر ساله این جماعت رو من در مداومت ختم قرآنم داشتم.


#تعارف نداریم که!

  • فاطمه غلامی
امان از تکبر
مخصوصا تکبر ما جماعت مثلا مذهبی

#تعارف نداریم که!
  • فاطمه غلامی

#پدیده

  • فاطمه غلامی
از قرداد تجاری آمریکا با عربستان
و آیه فتح جلسه اصحاب رسانه
و اظهارات خودحمارپندارانه جناب تاجزاده
و سرکوب حامیان شیخ عیسی قاسم
و تجدید میثاق پرزیدنت با آرمانهای امام
و تبلیغات کالای خارجی وسط ویژه برنامه سوم خرداد
که بگذریم
عارضم بدلیل نشست کف اتاقم با تمام بساط سفارشات به سالن کوچ نمودم
#http://l1l.ir/1l8d
  • فاطمه غلامی

دیشب داشتیم تلویزیون میدیدیم که مامان خانم رفت تو اتاقم بعد یهو داد زد این چه وضعیه فاطمه.

منم د بدو که ی جوری رفع و رجوعش کنم. گفتم خب نمیشه که هی جمع کنم پهن کنم.

گفتن حالا فردا همه وسایلتو جمع کردم ریختم تو حیاط میفهمی.

هیچی دیگه. از ترس صبح بلند شدم پارچه و روبان و چسب و قیچی و غیره رو جمع کردم و اتاق رو کردم دسته گل. ولی حالا دوباره باید بریزمشون وسط اتاق بشینم سفارش مشتری رو آماده کنم.

شلخته نیستم ولی وقتی دارم کار میکنم باید وسایلم دور و برم و دم دستم باشن. دقیقا مامان خانم هم عادتش هست ولی خب از امتیازات مادرانه شون بهره میبرند دیگه :/


#دقیقا موقع ارسال پیام زیر تو کانال من داشتم اتاق تمیز میکردم :)

  • فاطمه غلامی

داشتم قابلمه برنج رو هم میزدم که بابا اومد تو آشپزخونه ...

+ دختر دیشب کسی تو *** (محلمون) مرده؟

- نه! من که چیزی نشنیدم. چطور؟

+ آخه بمب ترکیده بود دیشب.

- گیرم مرده باشن، ی بلا کمتر، حوصله داریا پدر من.

با خنده و «خب خب» گویان دور میشه.


#پدر شب زود میخوابه، یکم هم عصب گوشش به خاطر شلیکهای خمپاره زمان جنگ آسیب دیده. مثلا ی بار باید ی چیز رو صد بار بگی تا درست متوجه بشه، ی بار هم صدای به هم خورد دو تا شی یا حتی خنده یا صداهای معمولی و یهویی براش حکم صدای شکستن دیوار صوتی توسط هواپیما رو داره. منظور از این بمب همون ترقه های دیشبه.




  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۷
  • فاطمه غلامی

حالا دست و جیغ و ترقه قبول ولی چرا زوزه میکشن و عوعو میکنن؟



#به ازای هر زوزه و ترقه مادر جان ی نفرین نثارشون میکنه هر چند که اینا بیشتر به دعا جهت شفا نیازمندند به نظرم


#راستی اولین طعنه پرزیدنت را هم دریافت کردیم ما 16 میلیون نماد «خشونت». علی برکت الله

  • فاطمه غلامی