این «ممکنه دلش برای باباش تنگ بشه» تا الان هم که عروس شده و رفته سر زندگیش تو گوشم هست. تو تمام این سال ها از ترس اینکه یک چیزی نگم که دلش بشکنه، تمام حرفهامون رو خلاصه میکردم در اوضاع درس و دانشگاه و استاد و اینجور حرفها.
امشب وقتی همسر شهید عبدالحمید سالاری توی برنامه ملازمان حرم گفت «همکارم گفت خانم سالاری فکر کنم ی چهارصد میلیونی باید به حسابتون ریخته باشند. دیگه لازم نیست کار کنیدا. همونو بذارید بانک سودشو بگیرید. نه تنها به من، که به پسر و دخترم هم تو مدرسه گفتند»، با خودم گفتم بعضیا عجب دلی دارند و شاید درست ترش اینکه عجب دلی ندارند!
#چطور اینقدر مهربان و فهیم و قدرشناس شدیم؟!
سنجاقـ ـَک:
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
سلام بابایی منم زهرا، گفتم بابایی دلم بیشتر هواتو کرد بگذار چند بار تکرار کنم تا آرام بگیرم بابا، بابا، بابا.
وقتی می گویم بابا ناخواسته لرزش پاهایم می رود . وقتی می گویم بابا ، قوت می گیرم . وقتی می گویم بابا انگار همه را دارم . این یعنی تو هستی . پس درست شنیده بودم . بابا هایی که شهید می شوند زنده اند پس برای این است دلم هنوز گرم بودنت است ، بابای مهربونم ! زهرا دلش برایت بی تاب است .
می دانی، شجاع من ، مرد قوی خانه ما ، مظلوم من! مامانم همیشه می گوید چه معامله ای کرده ای با خدا که این چنین عزیزت کرد؟. من منظورش را خوب نمی دانم اما کسی تو را نمی شناخت چه شده که هر جایی پا می گذارم عکس تو با نگاهم گره می خورد به چشمانی که خیره به نگاهم می شود و امروز چه پر افتخار شدی .
6 سال است که درس می خوانم و تو هیچ وقت پای تمرین ریاضی ، علوم و اجتماعی من نبودی اما همین که حال نیستی ، همین که از تمام داشتنت حق من و داداشم شده یک قاب عکس.
یک درس را خوب به من آموختی نه به من به همه همکلاسی هایم به مدرسه مان ، به شهرمان و به خیلی ها.
تو حرف نزدی و عمل کردی تو به ما آموختی ، می شود آرام و بی صدا بود اما قهرمان شد و امروز بابای ساکت و آروم من شد قهرمان کشورم . بابای خوبم بیا بیا که اندازه ده تای بچگی هایم با تو حرف دارم امروز
دیگر من شرمنده حضرت رقیه (س) نیستم . صدای هل من ناصر حسین (ع) که هنوز همه عالم را گرفته ، تو بودی که لبیک گفتی . زیارتت قبول زائر بی بی زینب (س).
این بار یادواره ها با موضوع مدافعان حرم بر پا شده اصحاب حسین عاشورا سینه سپر کرده اند که تیری به خیمه ها نرسد و امروز باباهای سرزمین ما و مسلمانان سر برافراشتن در مقابل گلوله ها که آتش گرفتن خیمه ها تکرار نشود و من هنوز گرمای دست رهبر مهربانم را روی سرم احساس می کنم و دل قرص به وجود نازنین شان است از خدای متعال خواستارم پرچم مولایمان امام خامنه ای بزودی زود برسد به دست صاحب و مقتدایش حضرت حجت بن الحسن عسکری (ع).
و این قصه ادامه دارد...
*دلنوشته زهرا سالاری، فرزند شهید عبدالحمید سالاری (اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان)، فروردین 95
- ۳ نظر
- ۰۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۰